پیشنهاد سردبیر

+ آرشیو

تاریخ

۰۹ / اسفند / ۱۴۰۰

بازدید

۱۱۸۸

توماس ایکینز، به طور کامل Thomas Cowperthwait Eakins، (متولد 25 ژوئیه 1844، فیلادلفیا، پنسیلوانیا، ایالات متحده - درگذشت 25 ژوئن 1916، فیلادلفیا)، نقاشی که سنت رئالیسم آمریکایی قرن نوزدهم را شاید به بالاترین دستاورد خود رساند. او عمدتاً پرتره‌هایی از دوستانش و صحنه‌هایی از ورزش‌های بیرون از خانه، مانند شنا و قایق‌سواری (به عنوان مثال، ماکس اشمیت در یک اسکال مجرد، 1871) نقاشی می‌کرد. اثری که عموماً به‌عنوان شاهکار او شناخته می‌شود - کلینیک گروس (1875)، که یک عمل جراحی را به تصویر می‌کشد - به دلیل ماهیت صریح و غیر عاطفی‌اش با نفرت مورد استقبال معاصرانش قرار گرفت.

توماس ایکینز

توماس ایکینز: کلینیک گراس

کلینیک گراس، روغن روی بوم اثر توماس ایکینز، 1875; در کالج پزشکی جفرسون دانشگاه توماس جفرسون، فیلادلفیا. 2 × 2.5 متر.

اوایل زندگی و آموزش هنری

ایکینز در فیلادلفیا به دنیا آمد و به جز یک سفر تحصیلی طولانی مدت به خارج از کشور و یک سفر کوتاه به غرب، تقریباً تمام زندگی او در آن شهر سپری شد. ایکینز از پدرش، استاد نویسندگی، نه تنها مهارت دستی و حس دقت را که مشخصه هنر اوست، بلکه عشق به فعالیت در فضای باز و تعهد به یکپارچگی مطلق را به ارث برده است که زندگی شخصی او را مشخص می کند. او در مدرسه به ویژه در علوم و ریاضیات خوب عمل کرد.

با رشد علاقه اش به هنر، در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا تحصیل کرد. او که به خصوص در مورد شکل انسان نگران بود، مطالعه خود را در مورد مدل زنده در آکادمی با شرکت در سخنرانی های آناتومی در کالج پزشکی جفرسون و در نهایت شاهد و شرکت در تشریح ها تقویت کرد.

ایکینز در سال 1866 به فرانسه رفت. او در École des Beaux-Arts ثبت نام کرد و بیش از سه سال نزد نقاش برجسته دانشگاهی ژان لئون ژروم تحصیل کرد. ایکینز که تحت تأثیر نقاشی آوانگارد امپرسیونیست ها قرار نگرفت، یک سنت دانشگاهی محکم را با تأکید آن بر طراحی جذب کرد. آن دوره از زندگی او را می توان از طریق گزارش های خود به دوستان و خانواده در نامه های پاریس توماس ایکینز (2009)، ویرایش شده توسط ویلیام اینس هومر بررسی کرد.

ایکینز پس از اتمام تحصیلات خود در پاریس در اواخر سال 1869 به اسپانیا رفت و در آنجا به شدت تحت تأثیر نقاشی های دیگو ولاسکز و خوزه دی ریبرا در قرن هفدهم قرار گرفت. شاید در واکنش به سختی‌های آموزش آکادمیک خود، هنرمندانی را ترجیح می‌داد که از رنگ و قلم مو برای بیان حس زندگی خود جسورانه استفاده می‌کردند و آنچه را که او «کار بزرگ» می‌خواند خلق می‌کرد. ایکینز در اسپانیا، دوران دانشجویی خود را پشت سر گذاشت، اولین تلاش مستقل خود را در نقاشی رنگ روغن انجام داد.

در آغاز کار

ایکینز در تابستان 1870 به فیلادلفیا بازگشت. اولین سوژه های هنری او خواهران و سایر اعضای خانواده اش و خانواده نامزدش کاترین کراول بودند. مملو از شخصیت هر فرد در یک محیط خانگی شخصی و صمیمی - خانم‌های جوان متفکر در پیانو، کودکان غرق در اسباب‌بازی‌های پراکنده روی زمین، کاترین که با بچه گربه‌ای در دامانش بازی می‌کند .

به نظر می‌رسد این پرتره‌های غنی و گرم به صورت رنگی بیان می‌شوند. و جوهر چیزی را که لوئیس مامفورد «دهه‌های قهوه‌ای» می‌نامید، خلق می‌کند. روابط نزدیک خانوادگی برای ایکینز مهم بود، و هماهنگی صمیمی زندگی خانگی او ابتدا با مرگ مادرش و بعداً کاترین کراول به‌طور جدی مختل و غمگین شد.

ایکینز زندگی پرنشاط در فضای باز سالهای اولیه خود را از سر گرفت شکار، قایقرانی، ماهیگیری، شنا، قایقرانی. این فعالیت‌ها، مانند حلقه خانوادگی‌اش، زمینه‌ای برای هنر او فراهم می‌کرد. ایکینز که یک واقع‌گرای صادق بود، به سادگی مردم و دنیایی را که بهترین می‌دانست، نقاشی می‌کرد و موضوعات خود را از زندگی‌ای که می‌زیست انتخاب می‌کرد.

ایکینز در واقع اغلب خود را به‌عنوان ناظر در نقاشی‌های خود گنجانده بود - در پس‌زمینه دوستش در فیلم ماکس اشمیت در یک جمجمه تکی می‌چرخد ، به دقت در یک عمل جراحی در کلینیک آگنیو (1889) نگاه می‌کرد، یا در کنار ستارش آب را زیر پا می‌کرد. سگ هری و تماشای گروهی از دانش آموزان در حال شنا در سوراخ شنا (1885).

هر یک از صحنه‌های اولیه در فضای باز، در نگاه اول طبیعی و غیررسمی، در واقع با دقت بر روی یک شبکه پرسپکتیو ساخته شده‌اند که هر شی دقیقاً در فضای تصویری قرار گرفته است. هر تصویر بیشتر با دانش شخصی ایکینز از صحنه به تصویر کشیده شده است.

بنابراین، رنگ، ترکیب، و بازی نورها و تاریکی‌ها درک کامل‌تر و احساسی را به بیننده منتقل می‌کند که انرژی متمرکز یک قایق رانی که قایق خود را در آب به حرکت در می‌آورد یا تعادل فشرده‌ای در لحظه‌ای که یک شکارچی در قایق ایستاده است. قایق تعادل خود را حفظ می کند، هدف خود را مشاهده می کند و به آرامی ماشه را فشار می دهد.

شاهکار ایکینز

در سال 1875 ایکینز، که هنوز به خوبی شناخته نشده بود، تصمیم گرفت برای نمایشگاه صدمین سالگردی که در سال بعد در فیلادلفیا برگزار می شود، تصویری اساسی ترسیم کند.

او صحنه‌ای را که برایش آشنا شده بود به عنوان سوژه انتخاب کرد - ساموئل گروس از کالج پزشکی جفرسون که در کلینیک او قبل از دانش‌آموزانش کار می‌کرد. گراس یک معلم مغناطیسی و یکی از بزرگترین جراحان کشور بود. ایکینز اغلب لحظاتی را انتخاب می کند که جنبه های متعددی از یک صحنه را نشان می دهد و در این تصویر گراس را هم به عنوان جراح و هم به عنوان معلم به تصویر می کشد.

گراس در مرکز یک آمفی‌تئاتر غم‌انگیز ایستاده است، که به‌شدت با نور شدید سیل نور خنک روز که از نورگیر بالا به پایین می‌آید، می‌تابد.

او لباس مشکی خیابانی پوشیده است. او برشی را در پای بیمار مرد بیهوشی که جلوی او کشیده شده باز کرده است. در حالی که دستیاران او زخم را بررسی می کنند، دکتر در حالی که یک دستش چاقوی جراحی پوشیده از خون را گرفته است، برمی گردد تا به شاگردانش بگوید که چه کرده است و بعداً چه خواهد کرد.
در سمت چپ، زنی نشسته، شاید مادر بیمار، بازویش را روی صورتش می اندازد، چشمانش را از صحنه محافظت می کند، انگشتانش از شدت ناراحتی هوا را به چنگ می کشد.

احساسات او و نت درد و رنج ذاتی موضوع به طور قابل توجهی با حرفه ای گری سرد گراس تضاد دارد، که ویژگی های آرام او نشان دهنده اطمینان و اراده و همچنین شفقت است.

این نقاشی به طور عینی درامی واقع گرایانه از زندگی معاصر را ثبت می کند، پر از احساس اما عاری از احساسات. کلینیک گروس به طور کلی شاهکار ایکینز است.

در کمال تاسف ایکینز، کلینیک گروس برای نمایشگاه هنری در نمایشگاه صد ساله رد شد و او مجبور شد آن را در بخش پزشکی به نمایش بگذارد. منتقدان و مردم به طور یکسان به این نقاشی واکنش نامطلوبی نشان دادند. در حالی که می‌توانستند صحنه‌های تاریخی شهادت‌های وحشتناک یا قتل‌عام‌های خونین را بدون تردید بپذیرند، کلینیک گروس خون و درد و رنج را به‌عنوان واقعیت‌های فوری در فیلادلفیا نشان می‌دهد.

این توهین آمیز و غیرقابل قبول بود. بینندگان نمی‌توانستند تصویری را که نه سرگرم‌کننده و نه اصیل‌کننده بود، بلکه صرفاً بیانی صریح از واقعیت معاصر بود، قدردانی کنند.

رد نقاشی اولین بار از بسیاری از مخالفت‌هایی بود که ایکینز از معاصران ویکتوریا دریافت می‌کرد که در دنیای او سهیم بودند اما ارزش‌های او را نداشتند.

علاوه بر این، این تابلو در سال‌های پس از مرگ ایکینز، تحت هدایت صاحب آن زمان، کالج پزشکی جفرسون، دستخوش تغییرات گسترده‌ای شد. این "ترمیم" نگرانی های پرزحمت و مشخصه ایکینز را کاملاً تغییر داد. کلینیک گروس در سال‌های 2010–2009 به تازگی تمیز و بازسازی شد، بر اساس نقاشی دقیق خود Eakins با جوهر شستشو و عکسی که توسط موزه هنر متروپولیتن ساخته شده است.

دوره بلوغ توماس ایکینز

علایق ایکینز به طور گسترده ای متفاوت بود - ورزش، آناتومی، حرکت، موسیقی، مجسمه سازی، عکاسی در جهت هایی که اغلب یادآور ادگار دگا، بزرگ معاصر فرانسوی او بود، اما بدون دغدغه های سبک نوآورانه آن هنرمند. با این حال، هیچ مدرکی مبنی بر آگاهی ایکینز از کار دگا وجود ندارد.

هنر ایکینز مستلزم مقایسه با وینسلو هومر، معاصری است که او بیش از همه او را تحسین می کرد و رقیب اصلی او مدعی عنوان بزرگترین هنرمند آمریکایی قرن نوزدهم.

هومر، همچنین یک رئالیست عینی، به طور مشابه به ورزش در فضای باز و موضوعات ورزشی مانند شکار، قایق رانی و ماهیگیری علاقه داشت.

او همچنین عشق مشابهی به مکان خاصی داشت و با آن همذات پنداری می‌کرد . در مورد هومر، Prouts Neck، Maine. هنر هومر از این نظر که انسانها در سیطره جهان جبرگرا هستند، سرد، جدا، غیرشخصی و در نهایت بدبینانه است.

اهمیت و تأثیر

اگرچه ایکینز همیشه به دلیل توانایی‌هایش مورد احترام قرار می‌گرفت، اما در طول سال‌های زندگی‌اش چیزی شبیه یک طرد شده باقی ماند.

معاصران او به جای اینکه به خود اجازه دهند از اظهارات صریح او در مورد وضعیت انسانی و قدردانی شادمانه او از بدن انسان متزلزل شوند، او را نادیده گرفتند. او عکس‌های کمی فروخت، اما خوشبختانه درآمد شخصی اندک با نیازهای متوسط او مطابقت داشت. ایکینز بدون محدودیت از خواسته های مشتریان، آزاد بود که چه چیزی و مهمتر از آن چه کسی را می خواهد نقاشی کند. هنر او هرگز به دلیل نیاز به چاپلوسی از حامیان یا متصدیان به خطر نیفتاد، و صداقت تنها سیاست او بود. دوستان خوب و پیروان وفادار به جای شهرت و ثروت سهم او بودند.

 تا اینکه در سال 1916، سال مرگ او، یکی از نقاشی‌های او توسط یک موزه - Pushing for Rail (1874)، توسط موزه هنر متروپولیتن ("The Met")، شهر نیویورک - و اولین نمایشگاه بزرگ خریداری شد. کار او سال بعد در Met برگزار شد.

 اما هنر ایکینز تأثیر دوربرد خود را داشت و به عنوان الگو و انگیزه ای برای انفجار رئالیسم در نقاشی آمریکایی در سال های اولیه قرن بیستم، به ویژه در آثار جورج بلوز و گروهی به نام مکتب نقاشان اشکان عمل کرد و علیرغم تسلط فزاینده هنر انتزاعی در سال‌های میانی قرن بیستم، یک جریان فرعی فراگیر و سرسخت از رئالیسم به صورت دوره‌ای ظاهر می‌شود .

اشتراک گذاری
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب مرتبط

دیدگاه ها

شما هم می توانید دیدگاه یا پیشنهاد خود را برای ما ارسال کنید